Return to Video

جاشوا فونر: شاهکارهای حافظه که هر کسی می توانند انجام دهند

  • 0:00 - 0:05
    دوست دارم از شما دعوت کنم که چشمانتون را ببندید
  • 0:05 - 0:08
    تصور کنید که در
  • 0:08 - 0:11
    جلو در خانهتان ایستادید.
  • 0:11 - 0:15
    ازتون خواهش میکنم به رنگ در
  • 0:15 - 0:19
    و مادهای که در از آن ساخته شده فکر کنید.
  • 0:19 - 0:26
    حالا یک گروه آدم لخت چاق را روی دوچرخه مجسم کنید.
  • 0:26 - 0:29
    آنها دارند در یک مسابقهٔ دوچرخه سواری لخت رقابت میکنند،
  • 0:29 - 0:32
    و دارند مستقیم به طرف در شما میآیند
  • 0:32 - 0:34
    من میخوام که شما واقعا این را ببینیند.
  • 0:34 - 0:38
    آنها دارند با شدت به طرف شما پدال میزنند، عرق کردند
  • 0:38 - 0:40
    و هی بالا پایین میشوند.
  • 0:40 - 0:44
    و مستقیم با درِ خونهٔ شما تصادف میکنند.
  • 0:44 - 0:48
    دوچرخهها به هوا پرتاب میشوند، چرخها از کنار شما رد میشوند،
  • 0:48 - 0:52
    پرههای چرخهای دوچرخه به جاهای بی ربط میافتند.
  • 0:52 - 0:55
    از آستانهٔ در قدم بردارید.
  • 0:55 - 0:58
    وارد راهرو یا هر چیزی اون طرف در هست بنشنید
  • 0:58 - 1:02
    و از وجود نور لذت ببرید.
  • 1:02 - 1:08
    نور به روی کوکی مانستر(شخصیت عروسکی تلویزیون) میتابه.
  • 1:08 - 1:11
    کوکی مانستر برای شما دستشو تکون میده
  • 1:11 - 1:13
    از سر جاش روی یک اسب قهوه ای
  • 1:13 - 1:15
    اسبی که حرف میزنه.
  • 1:15 - 1:20
    شما عملا میتونید پشم آبی رنگش را احساس کنید که بینیتون را قلقلک میده
  • 1:20 - 1:24
    شما میتونید بیسکویت جوی کشمشیای که او در حال بلعیدن هست را بو کنید
  • 1:24 - 1:28
    از کنارش رد شوید. از کنارش به داخل اتاق نشیمن رد شوید
  • 1:28 - 1:31
    در اتاق نشیمن، با استفادهٔ کامل از قدرت تخیلتون
  • 1:31 - 1:34
    بریتنی اسپیرز را مجسم کنید.
  • 1:34 - 1:39
    او با لباس لختی روی میز قهوه خوری شما در حال رقصیدن هست،
  • 1:39 - 1:42
    و ترانه "Hit Me Baby One More Time" میخواند.
  • 1:42 - 1:45
    حالا با من به آشپزخونه بیاید.
  • 1:45 - 1:49
    در آشپزخونتون، زمین با یک مسیر از آجرهای زردرنگ پوشیده شده
  • 1:49 - 1:53
    و از اجاق آشپزخونتون مستقیم به سمت شما میان
  • 1:53 - 1:55
    دروتی، مرد آهنی،
  • 1:55 - 1:57
    پیج گوشتی، و اون شیر توی "جادوگر شهر اُز"
  • 1:57 - 2:00
    دست در دست هم، مستقیم میپرند به سمت شما
  • 2:00 - 2:04
    خُب، چشماتون رو باز کنید.
  • 2:04 - 2:08
    میخوام درباره یک مسابقه عجیب غریب صحبت کنم
  • 2:08 - 2:11
    که بهارِهرسال در شهر نیویورک برگزار میشه.
  • 2:11 - 2:14
    بهش میگن " مسابقات قهرمانی حافظه ایالات متحده".
  • 2:14 - 2:17
    و من چند سال پیش رفته بودم تا به عنوان خبرنگار علمی
  • 2:17 - 2:19
    این مسابقه رو پوشش بدم
  • 2:19 - 2:22
    و انتظار داشتم یه چیزی باشه مثل
  • 2:22 - 2:25
    سوپرباول (مسابقه قهرمانی هاکی) برای دانشمندان
  • 2:25 - 2:28
    یه مشت مرد بودن، یه تعدادی کمی خانم
  • 2:28 - 2:33
    بسیار متفاوت از لحاظ سنی و سر و وضع بهداشتی
  • 2:33 - 2:35
    (خنده)
  • 2:35 - 2:39
    داشتند صدها عدد اتفاقی رو حفظ میکردند
  • 2:39 - 2:41
    فقط با یک بار نگاه کردن به اونها.
  • 2:41 - 2:45
    نام ده ها آدم ناشناس رو حفظ میکردند.
  • 2:45 - 2:49
    تنها در چند دقیقه، کل شعرهارو حفظ میکردند.
  • 2:49 - 2:51
    مسابقه میدادند سر این که چه کسی سریعتر میتونه
  • 2:51 - 2:55
    ترتیب یه دسته کارت بُر خورده رو به خاطر بسپاره.
  • 2:55 - 2:57
    با خودم میگفتم، این باورنکردنیه.
  • 2:57 - 3:00
    اینها اعجوبه های طبیعت اند.
  • 3:00 - 3:03
    و شروع کردم به صحبت با چند تا از شرکت کننده ها
  • 3:03 - 3:05
    ایشون شخصی هستند به نام " اد کوک"
  • 3:05 - 3:06
    که از انگلستان اومده بود
  • 3:06 - 3:08
    و یکی از بهترین حافظه های آموزش دیده رو داشت.
  • 3:08 - 3:12
    و بهش گفتم، " اِد، چه وقت متوجه شدی
  • 3:12 - 3:15
    که تو یه دانشمند هستی؟
  • 3:15 - 3:17
    و اِد هم دراومد که: " من یک دانشمند نیستم.
  • 3:17 - 3:20
    راستش، من فقط یه حافظه متوسط دارم.
  • 3:20 - 3:22
    تمام کسانی که در این مسابقه شرکت کردند
  • 3:22 - 3:25
    به شما میگن که حافظه متوسطی دارند.
  • 3:25 - 3:27
    ما خودمون رو تعلیم دادیم
  • 3:27 - 3:31
    که با استفاده از یک سری تکنیک قدیمی
  • 3:31 - 3:33
    این شاهکارهای به شدت اعجاب آور حافظه رو ارائه بدیم،
  • 3:33 - 3:37
    تکنیک هایی که ۲٫۵۰۰ سال پیش در یونان ابداع شدند
  • 3:37 - 3:40
    همون تکنیک هایی که سیسرون استفاده میکرد
  • 3:40 - 3:42
    تا سخنرانی هاش رو حفظ کنه
  • 3:42 - 3:46
    که دانشمندان قرون وسطی استفاده میکردند تا کل کتابهاشون رو حفظ کنند.
  • 3:46 - 3:49
    و من میگفتم، " واو! چطور من قبلا چیزی ازش نشنیدم؟"
  • 3:49 - 3:52
    و ما بیرون از سالن مسابقه ایستاده بودیم
  • 3:52 - 3:56
    و اِد، که یه پسر شگفت انگیز، با استعداد،
  • 3:56 - 3:59
    اما یه جورایی یه انگلیسی عجیب غریب بود،
  • 3:59 - 4:03
    به من میگه: " جاش، تو یه خبرنگار آمریکایی هستی.
  • 4:03 - 4:05
    بریتنی اسپیرز رو میشناسی؟
  • 4:05 - 4:10
    گفتم: " چی؟ نه. چرا؟"
  • 4:10 - 4:13
    " چون من واقعا میخوام به بریتنی اپیرز یاد بدم
  • 4:13 - 4:16
    که چطور ترتیب یک دسته کارت بازی بُر خورده رو حفظ کنه.
  • 4:16 - 4:18
    در تلویزیون ملی آمریکا
  • 4:18 - 4:21
    این ثابت میکنه که هر کسی میتونه این کار رو انجام بده"
  • 4:21 - 4:26
    (خنده)
  • 4:26 - 4:29
    گفتم: "خُب، من بریتنی اسپیرز نیستم
  • 4:29 - 4:32
    اما شاید بتونی به من یاد بدی.
  • 4:32 - 4:35
    یعنی، بلاخره باید از یه جایی شروع کنی دیگه، درسته؟"
  • 4:35 - 4:38
    و این برای من شروع یک سفر بسیار عجیب بود.
  • 4:38 - 4:41
    به اینجا رسیدم که نه تنها قسمت بهتر سال پیش رویم رو
  • 4:41 - 4:43
    صرف تعلیم حافظه ام کردم.
  • 4:43 - 4:45
    بلکه دربارش تحقیق هم کردم،
  • 4:45 - 4:47
    سعی کردم بفهمم چه طورعمل میکنه،
  • 4:47 - 4:50
    چرا گاهی اوقات جواب نمیده
  • 4:50 - 4:52
    و چه پتانسیل هایی میتونه داشته باشه.
  • 4:52 - 4:54
    با تعداد زیادی آدم جالب آشنا شدم
  • 4:54 - 4:56
    اسم این آقا ای.پی هست
  • 4:56 - 4:59
    اون مبتلا به فراموشی هست و احتمال خیلی زیاد
  • 4:59 - 5:01
    بدترین حافظه دنیا رو داشت
  • 5:01 - 5:03
    حافظه اش اون انقدر بد بود
  • 5:03 - 5:06
    که حتی یادش نمیومد که مشکل حافظه داره،
  • 5:06 - 5:08
    که فوق العاده است.
  • 5:08 - 5:09
    اون یک نمونه خیلی غمانگیزبود،
  • 5:09 - 5:11
    اما پنجره ای بود به سوی وُسعت این موضوع
  • 5:11 - 5:15
    که تا چه اندازه حافظه ما، آن چه را که هستیم را میسازه.
  • 5:15 - 5:18
    در انتهای دیگر این طیف: من این آقا رو ملاقات کردم
  • 5:18 - 5:20
    ایشان کیم پیک هستند.
  • 5:20 - 5:23
    او مبنای کار شخصیت داستین هافمن در فیلم "مرد بارانی" هست.
  • 5:23 - 5:26
    ما یک بعد از ظهر رو در
  • 5:26 - 5:30
    کتابخانه عمومی سالت لیک سیتی، به حفظ کردن دفترچه تلفن گذروندیم
  • 5:30 - 5:33
    که تجربه درخشانی بود.
  • 5:33 - 5:36
    (خنده)
  • 5:36 - 5:39
    و من برگشتم و کل رساله های حافظه رو مطالعه کردم
  • 5:39 - 5:43
    رساله هایی که بیش از ۲٫۰۰۰ سال پیش به زبان لاتین باستان
  • 5:43 - 5:45
    و سپس در قرون وسطی
  • 5:45 - 5:47
    نوشته شده بود
  • 5:47 - 5:50
    واقعا من کلی چیز جالب یاد گرفتم
  • 5:50 - 5:53
    یکی از این چیزای جالبی که یاد گرفتم این بود
  • 5:53 - 5:56
    روزی روزگاری
  • 5:56 - 6:01
    فکرِ داشتن یک ذهن آموزش دیده، منظم و متمدن
  • 6:01 - 6:06
    اصلا مثل الان دور از ذهن نبوده است.
  • 6:06 - 6:11
    روزی روزگاری، مردم به طورم مداوم
  • 6:11 - 6:16
    روی صیقل دادن ذهنشون سرمایه گذاری میکردند.
  • 6:16 - 6:18
    در هزاره اخیر
  • 6:18 - 6:21
    ما سلسله ای از تکنولوژی ها رو اختراع کردیم
  • 6:21 - 6:23
    از الفبا تا رول های پاپیروس
  • 6:23 - 6:26
    تا نسخ قدیمی، دستگاه چاپ، عکاسی
  • 6:26 - 6:28
    کامپیوترها، گوشی های هوشمند
  • 6:28 - 6:31
    که به تدریج این مسئله رو برامون ساده و ساده تر کردند
  • 6:31 - 6:33
    که حافظمون رو از خودمون خارج کنیم
  • 6:33 - 6:35
    که اساسا این توانایی بنیادین بشری رو
  • 6:35 - 6:39
    به بیرون بسپاریم.
  • 6:39 - 6:43
    این فناوری ها دنیای مدرنمان رو ممکن ساختند
  • 6:43 - 6:44
    اما ما رو هم تغییر دادند.
  • 6:44 - 6:46
    ما رو از نظر فرهنگی تغییر دادند،
  • 6:46 - 6:50
    و من در اینباره بحث دارم که ما رو از نظر ادراکی متحول کردند.
  • 6:50 - 6:52
    با وجود داشتن کمترین نیاز به یادآوری
  • 6:52 - 6:55
    گاهی به نظر میاد ما فراموش کردیم چگونه بیاد بیاریم.
  • 6:55 - 6:57
    آخرین مکان روی زمین که هنوز
  • 6:57 - 7:00
    مردم به ایده داشتن حافظهای آموزش دیده شده،
  • 7:00 - 7:04
    منظم و متمدن اشتیاق نشون میدهند
  • 7:04 - 7:06
    این مسابقه کاملا جدا افتادهی حافظه هست.
  • 7:06 - 7:08
    راستش چندان هم جدا افتاده نیست
  • 7:08 - 7:10
    چنین مسابقه هایی همه جای دنیا برگزار میشه
  • 7:10 - 7:14
    و من شگفت زده شده بودم، میخواستم بدونم اینها چطوراین کار رو میکنند.
  • 7:14 - 7:19
    چند سال پیش گروهی از محققان در دانشگاه کالج لندن
  • 7:19 - 7:22
    تعدادی از قهرمانان حافظه رو به آزمایشگاهشون بردند.
  • 7:22 - 7:23
    اونها میخواستند بدونند
  • 7:23 - 7:24
    آیا مغز این آدم ها
  • 7:24 - 7:29
    یه جورایی از لحاظ ساختمانی، آناتومی با بقیه انسان ها متفاوت هست؟
  • 7:29 - 7:32
    پاسخ خیر بود.
  • 7:32 - 7:35
    آیا از بقیه ما باهوش ترند؟
  • 7:35 - 7:37
    یک سری تست هوش از انها گرفتند
  • 7:37 - 7:39
    پاسخ این بود که واقعا نه.
  • 7:39 - 7:42
    هرچند یک تفاوت واقعا جالب و آموزنده
  • 7:42 - 7:44
    بین مغز قهرمانان حافظه
  • 7:44 - 7:47
    و نمونه های مورد بررسی برای مقایسه وجود داشت.
  • 7:47 - 7:50
    وقتی اونها رو زیر دستگاه اف ام آر آی قرار میدادند
  • 7:50 - 7:52
    و مغزشون رو اسکن میکردند
  • 7:52 - 7:57
    وقتی که داشتند عددها و چهره آدمها و تصاویر دانه های برف رو به خاطر میسپردند
  • 7:57 - 7:59
    متوجه شدند که قهرمان های حافظه
  • 7:59 - 8:01
    در مقایسه با بقیه، از قسمت متفاوتی از مغزشون
  • 8:01 - 8:03
    استفاده میکنند.
  • 8:03 - 8:07
    به ویژه، اونها داشتند از قسمتی از مغزشون استفاده میکردند، یا به نظر میآمد که دارند استفاده میکنند،
  • 8:07 - 8:11
    که به جهت یابی و حافظه فضایی مربوط بود.
  • 8:11 - 8:17
    چرا؟ و آیا اینجا چیزی هست که بقیه ما یاد بگیریم؟
  • 8:17 - 8:21
    ورزشِ حفظ کردنِ رقابتی
  • 8:21 - 8:24
    توسط یه جور مسابقه تسلیحاتی هدایت میشه
  • 8:24 - 8:27
    جایی که هرساله عده ای
  • 8:27 - 8:30
    با یک روش جدید برای سریعتر حفظ کردن چیزها گرد هم میآیند
  • 8:30 - 8:32
    و بقیه کار به بازی گرفتن اون هاست.
  • 8:32 - 8:34
    ایشون دوست من، بن پریدمور هستند
  • 8:34 - 8:35
    سه بار قهرمان مسابقات حافظه
  • 8:35 - 8:37
    روی میز مقابلش
  • 8:37 - 8:41
    ۳۶ دسته کارت بازی بُر خورده وجود داره
  • 8:41 - 8:44
    که قصد داره تلاش کنه تا ظرف یک ساعت به خاطر بسپارد.
  • 8:44 - 8:48
    توسط تکنیکی که خودش ابداع کرده و فقط خودش در اون تبحر داره
  • 8:48 - 8:50
    او از تکنیکی مشابه
  • 8:50 - 8:52
    برای حفظ کردنِ دقیقِ ترتیبِ
  • 8:52 - 8:58
    ۴٫۱۴۰ عدد اتفاقی باینری
  • 8:58 - 9:01
    در نیم ساعت، استفاده کرد.
  • 9:01 - 9:03
    بله.
  • 9:03 - 9:06
    و با وجود اینکه در این مسابقه روش های مختلفی
  • 9:06 - 9:10
    برای به خاطر سپردن چیزها وجود داره
  • 9:10 - 9:13
    همه چیز، تمام تکنیکهایی که استفاده میشه
  • 9:13 - 9:16
    در نهایت به یک ایده برمی گرده
  • 9:16 - 9:19
    ایده ای که روانشناسان اون رو رمزگذاری جزئینگرانه مینامند
  • 9:19 - 9:22
    و با یک تناقض جالب هم اون رو به خوبی میشه توضیح داد
  • 9:22 - 9:24
    تناقضی که به پارادوکس نانوا/ نانوا معروف هست
  • 9:24 - 9:25
    این طوریه:
  • 9:25 - 9:28
    اگر من به دو نفر بگویم که یک واژه رو به خاطربسپارند
  • 9:28 - 9:30
    اگه به شما بگویم
  • 9:30 - 9:34
    " یادت باشه که یه نفر هست به اسم نانوا "
  • 9:34 - 9:35
    این اسمشه
  • 9:35 - 9:41
    و به شما بگویم: " یادت باشه یه نفر هست که نانواست"
  • 9:41 - 9:44
    و اگه بعدتر برگردم پیشتون
  • 9:44 - 9:47
    و بگم : " اون واژه که
  • 9:47 - 9:48
    چند وقت پیش بهت گفتم رو یادته ؟
  • 9:48 - 9:50
    یادته که چی بود؟ "
  • 9:50 - 9:54
    اون شخصی که بهش گفته شده بود اسمش نانوا هست
  • 9:54 - 9:56
    احتمال کمتری داره که خود اون واژه یادش بیاد
  • 9:56 - 10:00
    نسبت به شخصی که بهش گفته بودند اون شخص نانواست.
  • 10:00 - 10:03
    یک واژه، به یاد آوردنهای متفاوت، عجیبه!
  • 10:03 - 10:05
    چه اتفاقی داره میافتد؟
  • 10:05 - 10:10
    خب، نام نانوا واقعا معنی خاصی برای شما نداره.
  • 10:10 - 10:12
    نسبت به تمام خاطرات شناور در مغزتان
  • 10:12 - 10:15
    جدا افتادست.
  • 10:15 - 10:17
    اما اسم متعارف نانوا،
  • 10:17 - 10:19
    ما همه نانواها رو میشناسیم.
  • 10:19 - 10:21
    نانواها کلاه های مسخره سفیدرنگ میپوشن.
  • 10:21 - 10:23
    دستاشون آغشته به آرد هست.
  • 10:23 - 10:25
    نانواها وقتی به خانه بر میگردند بوی خوبی میدهند
  • 10:25 - 10:27
    شاید ما یک نانوا رو بشناسیم.
  • 10:27 - 10:28
    و وقتی ما برای بار اول این واژه رو میشنویم
  • 10:28 - 10:31
    ما این ارتباط های معنایی رو مثل یک قلاب بهش متصل میکنیم
  • 10:31 - 10:35
    تا بعدها راحت تر مثل یک ماهی از آب بکشیمش بیرون.
  • 10:35 - 10:38
    تمام هنرِ
  • 10:38 - 10:40
    این مسابقه های حافظه
  • 10:40 - 10:44
    و تمام هنر بهتر به خاطر سپردن چیز ها در زندگی روزمره
  • 10:44 - 10:48
    پیدا کردن راه حلی برای تبدیل نانوا به عنوان اسم خاص
  • 10:48 - 10:50
    به نانوا به عنوان اسم عام هست.
  • 10:50 - 10:53
    که تمام اطلاعات نامفهوم
  • 10:53 - 10:55
    بی معنا، بی اهمیت رو دریافت کنیم،
  • 10:55 - 10:57
    و به طریقی تغییرشون بدیم
  • 10:57 - 10:59
    به طوری که درگستره تمام چیزهایی که
  • 10:59 - 11:04
    در ذهن شما وجود داره، معنا پیدا کنند.
  • 11:04 - 11:07
    یکی از روش های پیچیده این کار
  • 11:07 - 11:11
    به ۲٫۵۰۰ سال پیش، دوران یونان قدیم، بر میگردد.
  • 11:11 - 11:13
    این روش به قصر حافظه معروف هست.
  • 11:13 - 11:17
    داستانِ بوجود آمدنش این هست:
  • 11:17 - 11:20
    شاعری بود به نام سایمونیدیس
  • 11:20 - 11:22
    که در ضیافتی شرکت کرده بود.
  • 11:22 - 11:24
    اون در واقع به عنوان سرگرم کننده استخدام شده بود.
  • 11:24 - 11:27
    چون اون زمانها شما اگه میخواستید یه پارتی خیلی سرگرم کننده بگیرید
  • 11:27 - 11:30
    دی جی استخدام نمی کردید، شاعر استخدام میکردید.
  • 11:30 - 11:35
    اون از جاش بلند میشه، شعرهاش روازحفظ میگه، و از در خارج میشه.
  • 11:35 - 11:40
    و همون لحظه که این کار رو میکنه، سالن مهمانی فرو میریزه،
  • 11:40 - 11:43
    و همه افراد داخلش کشته میشن.
  • 11:43 - 11:45
    این اتفاق فقط همه رو به کشتن نمیده
  • 11:45 - 11:49
    تمام جسدها رو تا اونجا که نشه تشخیصشون داد نابود میکنه.
  • 11:49 - 11:52
    هیچکس نمیتونست بگه که چه کسانی داخل بودند.
  • 11:52 - 11:55
    هیچکس نمی تونست بگه کجا نشسته بودند.
  • 11:55 - 11:57
    جسدها نمیتونستند به درستی دفن بشن.
  • 11:57 - 12:01
    فاجعه ای بود که به فاجعه دیگر اضافه شده بود.
  • 12:01 - 12:04
    سایمونیدیس، بیرون ایستاده
  • 12:04 - 12:06
    تنها بازمانده در میان خرابه ها
  • 12:06 - 12:09
    چشمانش رو میبنده، و با چشمان ذهنش
  • 12:09 - 12:12
    این واقعه رو مجسم میکنه،
  • 12:12 - 12:17
    او میتونه ببینه هر یک از میهمانان کجا نشسته بودند
  • 12:17 - 12:19
    او دست خویشاوندان رو میگیره
  • 12:19 - 12:23
    و از میان خرابه ها، هرکدوم رو به عزیزانشون میرسونه
  • 12:23 - 12:27
    چیزی که سایمونیدس در اون لحظه متوجه میشه
  • 12:27 - 12:30
    چیزیه که فکر کنم همه ما به طور حسی میدونیم
  • 12:30 - 12:32
    اینکه، ما هرچقدرهم در حفظ کردنِ
  • 12:32 - 12:35
    اسمها و شماره تلفنها
  • 12:35 - 12:38
    و دستورالعملهای کلمه به کلمه از طرف همکارانمون، افتضاح باشیم
  • 12:38 - 12:44
    از حافظه تصویری و فضاییِ استثنائی برخورداریم.
  • 12:44 - 12:47
    اگر من از شما بخوام ده کلمه اولِ
  • 12:47 - 12:50
    این داستان سایموندیس رو به خاطر بیارید
  • 12:50 - 12:52
    احتمالا خیلی سختتون باشه
  • 12:52 - 12:54
    اما من شرط میبندم
  • 12:54 - 12:57
    اگر از شما خواسته بودم به خاطر بیارید
  • 12:57 - 13:02
    چه کسی همین الان روی یک اسب قهوه ای سخنگو
  • 13:02 - 13:04
    در سالن ورودی نشسته
  • 13:04 - 13:06
    شما قادر هستید که به خاطر بیارید
  • 13:06 - 13:08
    ایده پشت تکنیک قصر حافظه
  • 13:08 - 13:13
    اینه که این عمارت خیالی رو در چشمان ذهنتون خلق کنید
  • 13:13 - 13:15
    و از تصاویر و
  • 13:15 - 13:17
    چیزهایی که میخواید به خاطر بسپارید، پُر کنید --
  • 13:17 - 13:20
    هرچه قدر که تصویر احمقانه تر، عجیب غریب تر
  • 13:20 - 13:24
    خنده دارتر، بی ارزشتر و بدبوتر باشه
  • 13:24 - 13:27
    احتمال فراموش شدنش کمتره
  • 13:27 - 13:30
    قدمت این نصیحت، به بیش از دوهزار سال پیش
  • 13:30 - 13:33
    به نخستین رسالههای لاتین درباره حافظه برمیگرده.
  • 13:33 - 13:34
    خب، چطورکار میکنه؟
  • 13:34 - 13:37
    فرض کنید شما به استیج مرکز TED دعوت شدید
  • 13:37 - 13:41
    تا سخنرانی کنید
  • 13:41 - 13:43
    و میخواید از حفظ انجامش بدید،
  • 13:43 - 13:48
    و میخواهد طوری انجامش بدید که سیسرون ۲٫۰۰۰ سال پیش
  • 13:48 - 13:53
    اگر به کنفرانس TEDx رُم دعوت شده بود، انجامش میداد.
  • 13:53 - 13:55
    کاری که ممکنه بکنید اینه که
  • 13:55 - 14:00
    خودتون رو مقابل درب منزلتون تصور کنید.
  • 14:00 - 14:02
    و به یک سری تصویرِ
  • 14:02 - 14:06
    کاملا احمقانه، مسخره و فراموش نشدنی روبه رو میشید
  • 14:06 - 14:09
    که اولین چیزی که میخواید راجه بهش صحبت کنید رو به خاطرتون میاره
  • 14:09 - 14:12
    که همون مسابقه عجیب غریب هست.
  • 14:12 - 14:15
    و بعد وارد منزلتون میشید
  • 14:15 - 14:17
    و تصویری از کوکی مانستر رو
  • 14:17 - 14:19
    بالای آقای اِد میبینید.
  • 14:19 - 14:21
    و این به شما یاداوری میکنه که
  • 14:21 - 14:24
    میخواید راجع به اِد کوک صحبت کنید.
  • 14:24 - 14:26
    و بعد تصویری از بریتنی اسپیرز میبینید
  • 14:26 - 14:29
    که اون حکایت مسخره که میخواید تعریف کنید رو به یادتون میاره
  • 14:29 - 14:31
    و به آشپزخونه میروید
  • 14:31 - 14:33
    و چهارمین موضوعی که میخواید راجع بهش صحبت کنید
  • 14:33 - 14:36
    اون ماجرای سفر عجیب یک ساله تون هست
  • 14:36 - 14:41
    و شما دوستانی دارید که ماجرا رو به یادتون میارن
  • 14:41 - 14:45
    این همون کاریه که سخنوران رومی برای حفظ کردن سخنرانیشون انجام میدادند
  • 14:45 - 14:48
    نه کلمه به کلمه، چون گیجتون میکنه
  • 14:48 - 14:51
    بلکه موضوع به موضوع
  • 14:51 - 14:54
    در واقع این اصطلاح " جمله عنوان"
  • 14:54 - 14:57
    که از واژه یونانی "topos" به معنایِ
  • 14:57 - 14:59
    "مکان" ریشه میگیره،
  • 14:59 - 15:00
    نشان از این موضوع داره
  • 15:00 - 15:02
    که زمانی مردم با همین اصطلاح های فضایی
  • 15:02 - 15:05
    به فصاحت و بلاغت نگاه میکردند.
  • 15:05 - 15:07
    اصطلاح " در مکان اول" (در اصطلاح به معنای" اولا")
  • 15:07 - 15:10
    مثل این هست که در اولین مکان قصر حافظه شما.
  • 15:10 - 15:12
    واقعا به نظرم شگفت انگیز اومد،
  • 15:12 - 15:14
    و واقعا درگیرش شدم.
  • 15:14 - 15:17
    و به چند مسابقه حافظه دیگه رفتم.
  • 15:17 - 15:19
    و این فکر به ذهنم اومد که شاید درباره این خرده فرهنگِ
  • 15:19 - 15:23
    مسابقه دهندگان حافظه، یک چیز طولانی تری بنویسم.
  • 15:23 - 15:25
    اما یک مشکلی وجود داشت.
  • 15:25 - 15:27
    مشکل اینجا بود که مسابقه حافظه
  • 15:27 - 15:31
    ازنظر آسیب شناسانه اتفاقی ملال آوره.
  • 15:31 - 15:34
    (خنده)
  • 15:34 - 15:38
    راستش رو بخواید، مثه اینه که یه عده نشستند دور هم، و دارند کنکور میدن.
  • 15:38 - 15:40
    دراماتیک ترین اتفاقی که میوفته
  • 15:40 - 15:41
    وقتی هست که یه نفر داره کنار شقیقه اش رو ماساژ میده
  • 15:41 - 15:44
    و من یک خبرنگارم، به یه چیزی نیاز دارم که راجع بهش بنویسم.
  • 15:44 - 15:48
    میدونم که اتفاقات فوق العاده ای داره تو ذهنشون میوفته
  • 15:48 - 15:50
    اما بهش دسترسی ندارم.
  • 15:50 - 15:53
    و متوجه شدم، اگه بخوام این داستان رو تعریف کنم
  • 15:53 - 15:56
    باید کمی خودم رو جای اونا بگذارم.
  • 15:56 - 15:59
    پس شروع کردم هر روزحدود ۱۵ یا ۲۰ دقیقه از وقتم رو
  • 15:59 - 16:02
    قبل از اینکه هر روز صبح بشینم و نیویورک تایمزم رو بخونم،
  • 16:02 - 16:05
    صرف این کنم که سعی کنم چیزها رو به خاطر بیارم.
  • 16:05 - 16:06
    شاید یک شعر
  • 16:06 - 16:08
    شاید یک اسم از یک کتاب سالانه قدیمی
  • 16:08 - 16:11
    که از یک شنبه بازار خریده بودم.
  • 16:11 - 16:16
    و دیدم به طرز تکان دهنده ای باحاله.
  • 16:16 - 16:18
    هیچوقت انتظار همچین چیزی رو نداشتم.
  • 16:18 - 16:22
    باحال بود، چون واقعا ربطی به تقویت حافظه نداره
  • 16:22 - 16:25
    کاری که میکنید اینه که سعی میکنید هرچه بیشتر و بیشتر و بیشتر
  • 16:25 - 16:27
    این تصاویر کاملا مضحک، پیش پا افتاده، خنده دار
  • 16:27 - 16:30
    و اگه خدا بخواد فراموش نشدنی درچشمان ذهنتون رو
  • 16:30 - 16:34
    خلق کنید، خیالپردازی کنید.
  • 16:34 - 16:36
    و من کاملا باهاش ارتباط برقرار کردم.
  • 16:36 - 16:42
    این منم که ابزار استاندارد تقویت حافظه رو پوشیدم
  • 16:42 - 16:44
    یه جفت گوش پوش هست
  • 16:44 - 16:48
    و یک سری عینک محافظ که به جز یک جفت سوراخ کوچک
  • 16:48 - 16:50
    روشون پوشیده شده.
  • 16:50 - 16:56
    چراکه پرت شدن حواس، بزرگترین دشمن مسابقه دهنده حافظه هست.
  • 16:56 - 17:01
    در نهایت برگشتم به همون مسابقه که سال قبلش پوشش داده بودم.
  • 17:01 - 17:03
    و به این فکر میکردم که شاید واردش شدم.
  • 17:03 - 17:07
    یه جور آزمایش در خبرنگاری مشارکتی.
  • 17:07 - 17:11
    گفتم شاید پی نوشتِ خوبی بشه برای تحقیقم.
  • 17:11 - 17:15
    مشکل این بود که آزمایش خراب شد
  • 17:15 - 17:18
    من مسابقه رو بردم،
  • 17:18 - 17:21
    چیزی که قرار نبود اتفاق بیوفته.
  • 17:21 - 17:27
    (تشویق)
  • 17:27 - 17:28
    حالا خیلی خوبه که
  • 17:28 - 17:31
    میتونم سخنرانی ها، شماره تلفن ها
  • 17:31 - 17:34
    و لیست خریدها رو حفظ کنم.
  • 17:34 - 17:37
    اما راستش این چیزا نکته اصلی نیست.
  • 17:37 - 17:39
    اینها فقط یک سری حقه است.
  • 17:39 - 17:41
    یه سری حقه هست که جواب میده
  • 17:41 - 17:45
    چون بر اساس قوانین بسیار ساده ای از
  • 17:45 - 17:46
    طرز کار مغز انسان، بنا شده.
  • 17:46 - 17:50
    و شما مجبور نیستید که قصرهای حافظه بنا کنید
  • 17:50 - 17:52
    یا کارتهای بازی رو حفظ کنید
  • 17:52 - 17:54
    تا بتونید از این آگاهی که ذهنتون چطور کار میکنه
  • 17:54 - 17:57
    بهره ببرید.
  • 17:57 - 17:59
    ما معمولا از کسانی که حافظه خوبی دارند،
  • 17:59 - 18:01
    به عنوان آدمهایی با استعداد ذاتی یاد میکنیم.
  • 18:01 - 18:03
    اما اینطور نیست.
  • 18:03 - 18:07
    حافظه خوب، یادگرفتنی است.
  • 18:07 - 18:10
    در اولین مرحله، ما وقتی به خاطر میسپاریم که توجه کنیم.
  • 18:10 - 18:13
    ما وقتی به یاد میاوریم که عمیقا درگیر بشیم.
  • 18:13 - 18:15
    ما وقتی به یاد میاریم که قادر باشیم
  • 18:15 - 18:18
    یک تجربه یا داده رو درنظر بگیریم،
  • 18:18 - 18:20
    و ببینیم چرا برای ما معنادار است.
  • 18:20 - 18:22
    چرا اهمیت داره، چرا رنگی است،
  • 18:22 - 18:25
    وقتی که قادر باشیم به شکلی تغییرش بدیم
  • 18:25 - 18:27
    تا در نور دریایی از چیزهای شناور در ذهنمون
  • 18:27 - 18:29
    معنا پیدا کنه.
  • 18:29 - 18:34
    وقتی که بتونیم نانواهای اسم خاص رو به نانواهای اسم عام تغییر بدیم.
  • 18:34 - 18:37
    قصر حافظه، تکنیک های حافظه،
  • 18:37 - 18:38
    همشون فقط میان بر هستند.
  • 18:38 - 18:41
    در حقیقت، چندان میان بری هم نیستند.
  • 18:41 - 18:44
    اونا جواب میدن، چون شمارو به فکر کردن وا میدارند.
  • 18:44 - 18:48
    شمارو به یه جور عمیق پردازش کردن
  • 18:48 - 18:50
    یه جور تمرکزحواس مجبورمیکنند.
  • 18:50 - 18:54
    چیزی که ما معمولا همینجوری در حال راه رفتن تمرین نمیکنیم.
  • 18:54 - 18:57
    اما اینها درواقع میانبر نیستند.
  • 18:57 - 18:59
    اینجوری میشه چیزها رو به خاطر سپرد.
  • 18:59 - 19:04
    و من فکر میکنم اگر یک چیز باقی مونده باشه که بخوا باهاتون درمیان بگذارم
  • 19:04 - 19:06
    چیزی هست که ای.پی،
  • 19:06 - 19:10
    همون آدم فراموشکاری که حتی یادش نمیومد مشکل حافظه داره،
  • 19:10 - 19:12
    با من درمیان گذاشت.
  • 19:12 - 19:14
    این ایده که،
  • 19:14 - 19:19
    زندگی ما مجموعی از خاطرات ماست
  • 19:19 - 19:25
    چه قدر از زندگی کوتاهمون رو
  • 19:25 - 19:28
    دوست داریم از دست بدیم،
  • 19:28 - 19:35
    با غرق شدن در بلک بری و آی فون،
  • 19:35 - 19:39
    با توجه نکردن به انسانی که رو به رومون نشسته
  • 19:39 - 19:41
    و داره باهامون صحبت میکنه
  • 19:41 - 19:43
    با اینقدر تنبلی که حاضر نیستیم
  • 19:43 - 19:46
    عمیقا پردازش کنیم.
  • 19:46 - 19:49
    اول از همه یاد گرفتم
  • 19:49 - 19:52
    که حافظه شگفت انگیزی در ما
  • 19:52 - 19:54
    نهفته شده.
  • 19:54 - 19:58
    اما اگر شما میخواهید که زندگی خاطره انگیزی داشته باشید
  • 19:58 - 20:00
    باید از اوناش باشید که
  • 20:00 - 20:03
    یادش میمونه که باید یادش بمونه.
  • 20:03 - 20:05
    ممنونم
  • 20:05 - 20:08
    (تشویق)
Title:
جاشوا فونر: شاهکارهای حافظه که هر کسی می توانند انجام دهند
Speaker:
Joshua Foer
Description:

افرادی هستند که به سرعت لیستی از هزاران عدد، ترتیب یک دسته کارت (شاید ده دسته!) و خیلی چیزهای دیگر را به خاطر می‌سپارند. نویسنده علمی، جاشوا فوئر، تکنیک موسوم به قصر حافظه را توضیح می دهد و ویژگی اصلی آن را نمایان می سازد: هرکسی می تواند از آن استفاده کند، حتی خودش.

more » « less
Video Language:
English
Team:
closed TED
Project:
TEDTalks
Duration:
20:28

Persian subtitles

Revisions